تحقیر

ساخت وبلاگ

سعی می کردم بخوابم.نمی شد. نمی شود. یک سال است که نمی توانم شب ها را بخوابم. هر وقت دیگری میتوانم بخوابم جز شب ها. خانه ی قبلی ام، زل میزدم به کنج سقف بالای درب ایوان.به سایه ی توری پاره روی سقف. این خانه اما بالای سرم یک سقف پهن و سفید با یک چراغ است. یک حباب بزرگ و نا متعارف که به نظرمان برای چراغ اتاق خواب می توانست جذاب باشد. شب اما همه چیز شکل خودش را از دست می دهد. همه چیز در قیافه های جدیدشان، سخت، سرد، نامانوس و دوست نداشتنی هستند. او توی تخت می چرخد. ملحفه آرام آرام از روی تنم کنار می رود. هوا گرم است. اجازه می دهم ملحفه ها را برای خودش جمع کند. آدم تحقیر ها را فراموش نمی کند. توی این وقت های بی خوابی هر شب چیزی درونم را می خورد. تحقیر. امشب انگار قرار است از آن شب های جهنمی باشد. یادم هست که هنوز برای کنکور ارشد می خواندم. از دوستان خانوادگی مان بود. خیلی دوستش داشتم. رشته ام را که شنید، با لبخندی تحقیر آمیز گفت: ادبیات نمایشی؟ فلانی یادته؟اون با اون همه هنری بودن و اطلاعاتش قبول نشد و مجبور شد بره ایتالیا. فلانی، تیپ هنری بود. عینک جان لنونی و فروید و کافکا و سالوادور دالی و تروفو همه ی سرتاپایش را تشکیل می داد. من اما قبول شدم. ارشد اربیات نمایشی قبول شدم و نرفتم. دوست نداشتم. دلم نخواست. همه ی انگیزه هام از بین رفت. تحقیر، مثل آهک ریشه ام را سوزاند. بعد ها خیلی دوست داشتم ببیننش و بگویم که ادبیات قبول شدم و نرفتم. این را مثل چک بخوابانم توی صورتش اما پیش نیامد. دیگر دوستش نداشتم. تنها تمایلم به دیدنش برای این بود که بداند قبول شده ام. من مثل بار یک گناه بزرگ، این حس مزخرف را هر روز، همه جا با خودم می برم. حتی وقتی سوار اتوبوس می شوم تا کاغذ روغنی و کره صد گرمی بخرم.
تحقیر ها، همه ی زخم های عمیق ناشی از تحقیر ها، اگر چه عموما پنهان ترین زخم ها هستند، که ما از ترس دوباره تحقیر شدن معمولا در تنگ ترین سوراخ های قلب مان پنهانشان می کنیم، اما عمیق ترینشان هم هستند. با خونی گرم. که هر بار، از به یاد آوریشان یک تکه ی بزرگ یخ از شش ها می لغزد و به حفره ی شکمی می رود!
بله... تحقیر بد دردی است. و عموما درمان نمی شود...

پ.ن: نمیدونم چرا هنوزم حس می کنم وقتی کسی که تحقیرم کرده ازم عذر می خواد، داره مسخره ام میکنه. به احساسم می خنده. و دوباره تحقیر می شم... حس می کنم اونا عذر می خوان چون عذر خواهی برای آدم های درستکار حس خوبی داره. ولی مطلقا نمی دونن دارن بابت چه زخمی عذر می خوان. و همین به همه چی گند می زنه...

بعدا نوشت: پست سیصد و نود و دو جلوی چشمام رژه می ره...

مفرد مونث بي مخاطب!...
ما را در سایت مفرد مونث بي مخاطب! دنبال می کنید

برچسب : تحقیر,تحقیر شدن به انگلیسی,تحقیر را باور نکن,تحقیر گدار,تحقیر شدن,تحقیر شدن توسط,تحقیر زن در قرآن,تحقیر مردان,تحقیر برزیل,تحقیر زنان, نویسنده : bmasiha2905 بازدید : 188 تاريخ : پنجشنبه 22 مهر 1395 ساعت: 22:47